حجتالاسلام کاظم قاضیزاده، استاد حوزه و دانشگاه، مؤسسه پژوهشی فرهنگی فهیم:
نزدیک شدن روحانیت به قدرت میتواند آثار مثبت و منفی در حوزه فقه و اندیشه فقهی داشته باشد.
آثار مثبت:
۱- وقتی روحانیت، اداره کشوری را به عهده بگیرد، طبعاً برای فقیهان و پژوهشگران فقهی میتواند مسائل جدیدی مطرح شود. تا وقتی حکومت اسلامی مطرح نبود، خیلی از مباحث درباب حقوق مردم، تعامل دولت و ملت، آزادیها یا روابط خارجی در مخیله فقیهان نمیگنجید. بحث حقوق شهروندی که مبحثی جدی در جهان امروز است، از وقتی برای فقیهان مطرح شد که خود در حکومتداری با آن مواجه شدند.
۲- قاعدتاً وقتی روحانیت به قدرت نزدیک میشود، به امکانات زیاد سختافزاری، نرمافزاری، مادی و فضاهایی برای پژوهش و امکانات بینالمللی دسترسی پیدا میکند، که میتواند در پژوهشهای فقهی مؤثر باشد. در دنیای امروز بخشی از بودجۀ کشورها، سهم تحقیقات است، در حوزۀ دین هم وقتی روحانیت و قدرت به هم نزدیک شوند، آن قدرت میتواند به طور کلی سمت و سوی پژوهش را تقویت کند. البته این آفت را هم دارد که گاهی اوقات «نگاه بخشی» به پژوهشگرانی که میتوانند نظرات حکومت را تأمین کنند، سبب عدم توازن و تقویت پژوهشهای سفارشی به جای پژوهشهای آزاد میشود.
آفتها و آسیبها:
معمولاً قدرتمندان در نزدیکی به فقه، به دنبال توجیه نظرات خود هستند و از این منظر، به جای اینکه فقیهان را به نظریهپردازی آزاد دعوت کنند، به نظریهسازی سفارشی ترغیب میکنند و برخی فقیهان توجیهگر دیدگاه و رفتار حاکمان میشوند.
مثال:
در اندیشه سیاسی اهل سنت، یکی از مباحث در مشروعیت حکومت، «تغلب» به معنای کودتا، یا به دست گرفتن قدرت با زور است. در قرون میانی اسلام و در اواخر بنیعباس، کسانی مثل قاضی ابویعلی یا ماوردی، دربارۀ زمینههای مشروعیت مینویسند: اگر کسی با شمشیر بر جامعۀ اسلامی مسلط شود و نام امیرالمؤمنین بگیرد، باید از او تبعیت کنند. این نوع نظریهپردازی، معطوف به نگاه قدرتمندان و محصول ارتباط قدرت و روحانیت است. البته اهل سنت در دورههای اخیر چنین روشی را به عنوان روش مشروعیت نمیپذیرند.
در آغاز پیروزی انقلاب، چندین مرجع تقلید مشهور و مهم داشتیم، آیات عظام خویی، گلپایگانی، نجفیمرعشی و امام. در سالهای پس از پیروزی انقلاب، بعضی به دنبال این بودند که چون امام خمینی رهبری جامعه را به عهده گرفته، باید وحدت مرجعیت و رهبری را تبلیغ کنیم و کسانی که امام را رهبر میدانند، او را مرجع خود بدانند. بعد از رحلت امام، شرایط ابتدایی رهبری آیتالله خامنهای اقتضا نمیکرد ایشان به عنوان مرجع تقلید مطرح شود، طبعا افرادی به دنبال این برآمدند که از سال ۶۸، عدم وحدت مرجعیت و رهبری را تبلیغ کنند. اما چند سال بعد از رحلت آیتالله اراکی و مطرح شدن مراجع جدید، بعد از اینکه نام رهبری در میان مراجع مطرح شد، دوباره یکسری نظریهپرداز پیدا شدند که مرجعیت و رهبری یکی باشد. این شیوه نظریهپردازی، معطوف به قدرت است. ما باید این آفت را بشناسیم.
مورد دیگر، در باب کنترل موالید است، از سالهای اول انقلاب فراز و فرودهای مختلف در این باره داشتیم، از بحث تکثیر موالید و روایات در اول انقلاب تا اواخر دهه ۷۰، که ناگهان احساس کردند، شرایط اجتماعی کشور قابل کنترل نیست و بحث کنترل موالید که بیش از یک دهه مطرح شد. به خوبی به یاد دارم، چقدر پایاننامه و رسالههای دانشگاهی در حوزه فقه اسلامی در باب کنترل موالید شکل گرفت. تنظیم دیدگاهها با قدرت یک مسأله جدی است.
وقتی خدمت آیتالله امینی در دبیرخانه خبرگان بودم، دسترسی راحتی به مشروح مذاکرات مجلس خبرگان رهبری داشتم و به این نکتۀ جالب برخوردم، افرادی که در دوره اول و دوم خبرگان رهبری بودند و در دو گروه سیاسی تقسیم میشدند، نوع موضعگیریهایشان در دوران امام و رهبری متفاوت بود و این شاید ناشی از نزدیکی و دوری از کانون قدرت بود.
نظریهسازی بر اساس موافقت طبع و علاقه حاکمان، یک مسأله جدی است، اما از باب انصاف باید بگویم گاهی اوقات کسانی که در مقابله با قدرت هستند هم، نظریهپردازیشان معطوف به علاقه خود یا مقابله با حاکمیت است. بیش از ۱۰۰ سال پیش، علی عبدالرزاق مصری کتابی نوشت، تحت عنوان: “الاسلام و اصولالحکم” و در آن برای آنکه مصریها تحت حاکمیت عثمانی نروند، گفت، دین را از خلافت جدا دانست و پیامبر را به عنوان حاکم نفی کرد تا بتواند بر اساس آن نظریۀ خود را در مقابل اثبات کند.
کم نبودند کسانی که بودن در قدرت آنها را به تبلیغ و مدح نظرات موافق حاکمیت واداشت.
گاهی اوقات روحانیتی که به قدرت نزدیک میشود، سعی میکند مانع نشر نظریات دیگر شود. این هم یکی از مشکلات جدی است که پس از پیروزی انقلاب دیدیم. بعضی فقهای معاصر ما، به هر دلیل، نظریه ولایت فقیه را برنمیتافتند، مرحوم آیتالله اراکی تقریراتی از استادشان آیتالله حائری داشتند، در کتاب البیع، که این طور استفاده میشد که مرحوم آیتالله حائری، منکر ولایت فقیه بودند. این کتاب پس از پیروی انقلاب وقتی توسط یک نهاد روحانی نزدیک به قدرت چاپ شد، متأسفانه بخشهای مربوط به نظریه ولایت فقیه، برداشته شد.
گاهی نوع تعامل قدرتمندان با نظریات فقهی به نوعی است، که باعث میشود، بعضی عالمان از ارائۀ نظریه خودداری کنند و به جای آزاداندیشی در عالیترین سطح، یک نوع خودسانسوری شکل بگیرد. مثلاً بعضی مراجع حاضر یا ماضی، وقتی به بحث ولایت فقیه در مکاسب میرسند، کلاً این بحث را کنار میگذارند، چون واهمه دارند که روحانیان نزدیک به قدرت یا حتی شاگردان خودشان، با آنها برخورد کنند.
کم نبودند کسانی که بودن در قدرت آنها را به نظریهسازی موافق حاکمیت یا تبلیغ و مدح نظریات موافق حاکمیت واداشته است، اما مرحوم آیتالله امینی، برعکس بود. البته علقۀ اولیه تألیف و تحقیق ایشان در حوزۀ فرهنگ عمومی، برای تعلیم و تربیت و خانواده بود، اما از وقتی در دبیرخانه مجلس خبرگان قرار گرفتند و احساس کردند دبیرخانه نزدیکترین جا به مسأله حاکمیت و ولایت فقیه است، سعی کردند پژوهشهای آزاد را در این زمینه سامان دهند.
از محققان برجستهای دعوت کردند که به جای سفارشینویسی، پژوهش آزاد داشتند. در دوران همکاری با ایشان، با طراحی اولیه ایشان، جلسات بسیار گستردهای را با حضور برجستهترین صاحبنظران فقه سیاسی با دیدگاههای مختلف داشتیم، شاید ۲۸ ساعت، یعنی هفت جلسۀ ۴ ساعته برگزار شد و سفارش ایشان این بود که دیدگاههای متفاوت را دعوت کنیم. آن مجموعه پیاده و تایپ شده و در دبیرخانه است، ولی متأسفانه منتشر نشده است، که اگر منتشر شود، یکی از میراث جدی در باب حکومت اسلامی است که میتواند مرجع باشد. من از رئیس فعلی مرکز تحقیقات مجلس خبرگان رهبری درخواست میکنم، در جهت انتشار آن مباحث و جلسات تلاش کنند.
مرحوم آیتالله امینی، هرگز در جهت اثبات یک نظریۀ موافق حاکمیت یا منع نظرات مخالف حاکمیت تلاشی نداشت و ماحصل عملکرد ایشان در دبیرخانه مجلس خبرگان، دیدگاه وسیع ایشان در زمینۀ تحقیقات را نشان میدهد.
مسئول سایت: این مقاله با اندک ویرایش نگارشی، برگرفته از سخنان استاد حوزه و دانشگاه، حجتالاسلام کاظم قاضیزاده، در نشست اینستاگرامی ایشان با عنوان “آثار مثبت و منفی نزدیک شدن روحانیت به قدرت” میباشد، که بمناسبت درگذشت آیتالله امینی بیان داشتهاند.