بنام خدا
وظیفه و هنر حکمرانی دینی
پیشدرآمد اول :
در یکی از شبکههای اجتماعی مقالهای از دکتر مجتبی لشکربلوکی با عنوان “ما از هم طلاق عاطفی گرفتهایم” خواندم. ایشان به نقل از جامعهشناسان معتقد است که ایران ما در این زمان در معرض انواع شکافهای اقتصادی، قومیتی، بیننسلی و فرهنگی قرار دارد که از همه آزاردهندهتر، شکاف فرهنگی است. ایشان در ادامه مقاله یک ایده بزعم خودشان اولیه و به نظر من ساده، ولی عمیقی را مطرح میکنند. ایشان در ابتدا موضع مذهبی بودن و حتی کمی سنتی بودن خود را بیان میکند (شاید برای رفع هرگونه شبهات در ذهن خواننده، واقعاً نمیدانم). او جامعه مطلوب خود را جامعهای میداند که در آن مذهبیها و غیرمذهبیها هر دو آزادند و نشانۀ دینی بودن جامعه، این است که هیچ دینی اجبار نیست و غیرمذهبیها، هیچ اجباری به دینداری و التزام به دین و انجام شعائر مذهبی ندارند. ایشان افق سایر مکاتب فلسفی، روانشناسی و … غیردینی را مؤثر تا زمان مرگ آدمی توصیف میکند و معتقد است این مکاتب برای رستگاری آن جهان، حرفی برای گفتن ندارند. ایشان همچنین دینداری اجباری را نه برای رستگاری آن جهان و نه برای شادکامی این جهان، مفید نمیپندارد. ایشان ایده خودش را با این پرسش آغاز میکند که: پس نقش حکومت دینی (یا به تعبیر من، حکمرانی دینی)، در عرصۀ فرهنگ چه خواهد بود؟ ایشان با دو پاسخ به این سؤال، ایدۀ خود را طرح و بزعم خودشان، نقش حکمرانی دینی و یا وظیفۀ حاکمیت اسلامی را در کشور بیان میکنند. ۱- تبیین اخلاق به عنوان فصل مشترک بین دیانت و انسانیت مانند صداقت، عفت، وفای به عهد و … که هر عقل سلیمی آنها را میپذیرد و این منطقۀ مشترک بین دیانت و انسانیت، حدود ۸۰ درصد میباشد. ۲- تبیین و تشریح مذهب رسمی کشور با دستی گشاده.
مقدمه نوشتار کمی طولانی شد، که بیشتر بدلیل ورود مناسب به موضوع و از طرف دیگر، تعهد نگارنده بر نقل قول درست ایده آقای دکتر مجتبی لشکربلوکی بوده است. منهم سعی میکنم که ایده خودم را دربارۀ حکمرانی دینی بطور ساده بیان کنم، البته بیان این ایدۀ به نوعی نقدی تکمیلی بر طرح ایشان نیز میباشد. ولی ابتدا لازم میدانم مقدمهای تمثیلی گفته شود.
پیشدرآمد دوم:
بنده در سال تحصیلی ۵۹-۶۰، در زمان تعطیلی دانشگاهها بدلیل مثلاً انقلاب فرهنگی، در حالی که ۲۰-۲۱ ساله بوده و هنوز حتی به نیمه راه کارشناسی فیزیک نرسیده بودم، در مدرسهای در مقطع راهنمائی تدریس ریاضی داشتم. (آن حدوداً ۹ ماه تحصیلی، از جمله ماندگارترین و پربارترین دوران زندگی شخصی من بوده است، که ای کاش، روزی توان ثبت آن را میداشتم.) همه آموزگاران و اساتید میدانند که همۀ تلاشها و آخرین ابزار آنان در قبال دانشآموزان خود، در دادن یک نمره تجلی مییابد و بنده با وجود سن کم و هیچگونه تجربۀ تدریس قبلی، از این اهرم، بسیار برای بالا بردن سطح درسی و یادگیری دانشآموزان استفاده میکردم، (که البته باز صد افسوس، در فرصتی تدوین نشدند.). لیکن یکی از آن تجربیات را به جهت همراستائی با موضوع این نوشتار بازگو میکنم و آن دادن نمرۀ ۲۱ بود (دقیق یادم نیست، شاید تا نمره ۲۲ هم داده باشم). فرض کنیم که دو دانشآموز هر دو در ورقۀ امتحانی خود به همۀ سوالات ریاضی من پاسخ درست میدادند، ولی یکی از آنها بسیار منظم و با خطی خوش و دیگری با بینظمی و بدخطی، یعنی حق هر دو ورقه نمره ۲۰ بود. ولی من به آن دانشآموز خوش خط و منظم، نمره ۲۱ میدادم (و شاید هم ۲۲) و به آن دانشآموز میگفتم که حق دارد که این یک یا دو نمره اضافه را به هر کس و هر مقدار که میخواهد هدیه بدهد و البته من هم واقعاً آن نمرۀ فرد منتفع شده را به همان میزان در دفتر کلاس ثبت میکردم و در جلسۀ کلاس هم رسماً اعلام میکردم و فرد دانشآموز هدیه داده را تشویق میکردم (ولی فرد گیرندۀ نمره را بنابر درک روانشناسانۀ خودم، اعلام نمیکردم). بگذارید فرصت را مغتنم بدانم و همین جا یک تجربۀ موازی دیگر در همین نمره دادن را بازگو کنم، هر چند که شاید چندان همراستا با موضوع نوشتار نباشد. من از شاگردان برجسته ریاضی کلاس خواسته بودم که اگر به دانشآموزان ضعیف و یا متوسط درس ریاضی بدهند و نمرۀ آن دانشآموزان افزایش یابد، باز به تناسب این موفقیت چند نمره به آن دانشآموزان قویتر اضافه میکردم و اگر از ۲۰ هم بیشتر میشد، آن روال هدیه دادن نیز صورت میگرفت. برای ثبت در تاریخ همین بس که با این شیوهها، ضعیفترین دانشآموز ریاضی من در پایان آن سال نمره ۱۲ گرفته بود، در حالی که در سایر دروس تجدید شده بود، (بطوری که ناچار شدم برگه آن فرد را برای رفع شک و شبهۀ همکاران معلم در دفتر مدرسه، به همه نشان بدهم و موجب شگفتی آنان شد).
حکمرانی دینی:
اینک اصول و گزارههای ایده حکمرانی دینی خودم را برپایۀ همان تمثیل عرض میکنم. ابتدا فرض میگیریم که بشر با همان مکاتب گفته شده، ولی بد خط و کثیف خود، بتواند همه مسئلههای بشر را در یک روند تکاملی، پاسخی درست بدهد و نمره ۲۰ را بگیرد، وظایف مکاتب دینی، حداقل در زمرۀ یکی از آن مکاتب فلسفی، اولاً تبیین و شناساندن درست انسان و در نتیجه، طرح سؤالات درست و دقیق درس ریاضی انسانیت برای بشر و ثانیاً پاسخ صحیح و غیرانحرافی به آن مسئلههاست.
تا اینجا با اندیشههای امثال دکتر مجتبی لشکربلوکی بگونهای همراهی کردهام، هر چند که در مفروضات گفته شده، نقد و شک بسیاری وارد است. بالاترین دستاورد این نوع اندیشهها برای زندگی در این دنیا و جامعۀ بشری، تدوین برخی مقررات، نظامات، قراردادها، دستورالعملها، حقوق و قوانین فردی، اجتماعی بومی، محلی، کشوری و یا بینالمللی است که هم اینک در جوامع جهانی در جریان میباشد.
اینک اولین سؤال و نقد را بر اندیشهورزی ایشان در سطحی کلان و از بالا مطرح میکنم که: مفاهیم و صفات والای انسانی مانند بخشش و ازخودگذشتگی، ایثار و فداکاری، گذشتن از جان شیرین و شهادت، محبت و عشقورزی به همنوعان، تعالی و آرمانگرائی روح و اندیشه، زیباییشناسی و آرزومندی عدالت، راستگویی و حقیقتجویی و صفاتی از این قبیل، لازمۀ زندگی با سعادت بشر در همین دنیا است یا خیر؟ و با کمک گرفتن از همان تمثیل، آیا این امور جزو نمره ۲۰ هستند (و از آن مکاتب فلسفی منتج میشوند و در قوانین متجلی شده و در جوامع تحقق مییابند؟) و یا همان نگارش با خطی خوش و آمیخته با هنر در امتحان ریاضی انسانی محسوب میشوند، که باید نمره ۲۱ (و شاید ۲۲) بدان داد؟
حال براساس نکاتی که بیان شدند، چند گزارۀ اولیه حکمرانی دینی خود را باختصار بیان میکنم:
۱- هیچ اصول انسانیت و یا صفت انسانی نیست که دین آن را قبول نداشته باشد و بالاترین نمرۀ کلیۀ مکاتب فلسفی و برساختهای اجتماعی بشری، عدد ۱۵ تا ۱۷ است و تنها مکاتب دینی هستند که شاید بتوانند نمرۀ ۲۰ را بگیرند.
۲- وظیفۀ حکمرانی دینی باید اولاً سعی در تبیین و ایجاد سؤالها و پاسخهای درست برای جوامع بشری داشته باشد و ثانیاً براساس آن یافتهها و متناسب با میزان پذیرش، استعداد و آمادگی فرهنگی جامعۀ (و یا به بیان امروزیتر، متناسب با میزان پذیرش عرف و مقبولیت اکثریت جامعه و همراه با رعایت حقوق اقلیت ناموافق)، قوانین جدیدی را برای ادارۀ امور جامعه وضع کند. با این شرایط، حکمرانی دینی شاید بتواند نمره ۲۰ را برای تصمین سعادت جوامع و بشریت، احراز نماید و گرنه نخواهد توانست همان نمرۀ ۱۲ مقبولیت شاگرد کندذهن من را هم نتیجه بگیرد و چه بسا که حکمرانی دینی، در خرداد ماه تجدید و یا حتی در شهریور ماه تاریخ خود، مردود شود.
۳- علاوه بر وظیفه، هنر حکمرانی دینی این است که بتواند با ارائۀ الگوهایی عملیاتی از همان مفاهیم و صفات والای انسانی گفته شده، نقش و هنر اجتماعی خود را به زیبائی در اذهان انسانیت بکارد و با شیرینی در کام بشریت بنشاند تا بتوان نمره ۲۱ (و یا بیشترها) را بدان داد.
۴- حاکمیت دینی باید بپذیرد که در امر حکمرانی و تدوین برساختهای اجتماعی و وضع قوانین متناسب با رشد فزایندۀ پیشرفت علمی بشر، از دیگر جوامع عقبتر بوده است. بنابراین در فراگیری تجربیات موفق بشری باید بسیار شتابدار و بیپروا باشد و از نوآوری مفاهیم جدید دینی، نه تنها هراسی نداشته، بلکه حمایت هم بنماید.
۵- صلبیت بر نظامات موجود و اصرار بر مفاهیم ناکارآمد جاری و عدم اصلاحات ساختاری دورهای، بزرگترین آفت و تار عنکبوت حکمرانی دینی است و برای گریز از این دام، اصلاحات و بازنگری ساختارشکنانه در قانون اساسی و ایجاد یا تقویت نهادهای مردمسالاری در آن میباشد.
۶- تنها شاخص احراز نتیجۀ عملی و مطلوب حکمرانی دینی (و یا همان نمره درس ریاضی)، همانا برقراری عدالت اقتصادی در جامعه، مبتنی بر فرهیختگی علم و فناوری میباشد.
۷- حکمرانی دینی اگر در ظاهر در برخی امور و یا در مراحلی هم شکست بخورد و یا ناتوان جلوه کند، حتماً از یک و یا چند گزارۀ گفته شده تخطی کرده است و حفظ بقا در هر صورت و قیمتی، جایز نیست و اگر نرمش قهرمانانه را با تشخیص بهنگام نوشیدن جام زهر اشتباه بگیرد، از قعر تاریخ، حداقل۱۴۰۰ سال زمان دیگری برای ظهور و بروز حکمرانی دینی دیگری لازم خواهد بود.
مهندس مهدی مقیّدنیا
کارشناس راهبردی، نوآوری و حکمرانی
۱۴۰۱/۷/۲۹