دوشنبه , 2024/12/23
خانه / نوشتۀ برگزیده / برنامه‌ریزی مبتنی بر طرح‌ریزی پیشران‌ها و قابلیت‌ها، راهبردی نوین در اقتصاد دانش‌بنیان

برنامه‌ریزی مبتنی بر طرح‌ریزی پیشران‌ها و قابلیت‌ها، راهبردی نوین در اقتصاد دانش‌بنیان

بسمۀ‌تعالی

مقدمه:

داشتن برنامه‌ریزی راهبردی را شاید بتوان اوج کمال یک سازمان مأموریت‌ و هدف‌گرا دانست، هر چند که در تحلیل موفقیت‌های اخیر برخی از بنگاه‌ها مشاهده شده است که تمام این موفقیت‌ها را چندان مدیون و یا ناشی از وجود یک برنامه‌ریزی راهبردی در آن‌ها نمی‌دانند و علت کلی این انفصال منطقی را باید وجود شتاب روزافزون تغییرات محیطی ناشی از فناوری و نوآوری و استفاده از فرصت‌های دقیقۀ نودی جستجو کرد. نوآوری را شاید بتوان به یک بازی فوتبال شبیه دانست و برندۀ نهایی کسی است که بهر حال بتواند گل بیشتری بزند. بنده در این نوشتار قصد ندارم دربارۀ ضرورت و اجتناب‌‌ناپذیری برنامه‌ریزی راهبردی در یک سازمان صحبت نمایم، بلکه با وارد کردن دو مفهوم پیشران و قابلیت در طرح‌‌ریزی سلسله مراتبی آن، راهبرد جدیدی را در موفقیت اقتصاد دانش‌بنیان و با پیامد افزایش اثربخشی در مقاوم بودن اقتصاد را برای اولین بار ارائه نمایم.

ضرورت بازنگری در نوع نگاه:

باید اذعان کرد که تقریباً همۀ ساختارها و شاید عمدۀ محتوای نرم مدیریتی و دیوانی در کشور اعم از دولتی و یا خصوصی، ملهم و عاریه از مبانی فکری، فلسفی و روش‌های جبهه‌ای است که بطور کلی آن را غرب می‌نامیم و در این زمینه تا آنجا پیش رفته‌ایم و اینگونه در اذهان کاشته‌اند که هر آنچه غیر نسخه و یا ارجاع به آن‌ها باشد، باطل و با بیانی محترمانه‌تر، غیرعلمی می‌باشد و تأسفباری است که کمترین حالت پیامدی و نتیجۀ این شیفتگی، ایجاد‌ موانعی برای اندیشه‌ورزی و نظریه‌پردازی و سلب جسارت از بیان ایده‌های نو خواهد بود و در نتیجه بالاترین نوآوری‌های ما، باز هم نوعی بازی در زمینی است که همان غربی‌ها گسترده‌اند. بنده مخالف بهره‌گیری از تجربیات و درس‌آموزی و در نهایت، بومی‌سازی آن‌ها برای داخل نیستم، بلکه معتقد هستم برای چشم‌انداز فرهنگ کشوری که قرار است تمدن‌آفرینی نماید، وضعیت توصیف شده مناسب نیست و قطعاً ما را از حالت کنونی به آرمان‌ گفته شده رهنمون نخواهد کرد، بنابر این حتی همین الگوگیری‌ها نیز باید با دقت، تحلیل‌های مناسب و هوشمندی خاصی همراه باشند.

برای برنامه‌ریزی راهبردی به نقل از پیشکسوتان غربی منابع زیادی در کشور وجود دارد و شاید در یک دهۀ گذشته اقبال عمومی در سازمان‌های کشور به این مقوله بواسطۀ همین ترویج، افزایش چشمگیری یافته است. همین منابع نشان می‌دهند که مراحل، چگونگی رسیدن به محتوا و پیاده‌سازی آن متفاوت است، بطوری که نمی‌توان مسیر توسعۀ آن‌ها را در نهایت تکامل یافت، تا بتوان به آخرین نسخۀ آن تکیه کرد. من سعی دارم با بهره‌گیری از مطالعات عمیقی که دوست دانشمندی در این زمینه داشت، با نقل مراتب یک برنامه‌ریزی راهبردی که از ایشان آموخته‌ام و اضافه کردن کمی چاشنی نقد و نظر، بومی شدۀ دو مفهوم «پیشران» و «قابلیت» توسط خود را در آن مراتب تعریف و جانمایی کنم.

مراتب و مراحل یک برنامه‌ریزی راهبردی

۱. علت وجودی: پاسخ به اولین پرسشی است که در آن علت تغییر در روند و یا وضعیت فعلی مورد سؤال و تحلیل قرار می‌گیرد و موضوع و مسئلۀ مورد برنامه‌ریزی، تبیین و تحدید می‌شود.

۲. ارزش‌های اساسی: عقاید و باورهای غیرقابل تغییر و جاودانی هستند که همۀ برنامه‌ریز‌ی‌ها برای تجلی کردن عینی آن‌ها در کالبد و جان فرد، سازمان و یا جامعۀ مورد نظر می‌باشد.

۳. رسالت: در واقع بیانگر فلسفۀ وجودی فرد، سازمان و یا جامعۀ مورد نظر در قبال ارزش‌های اساسی را بیان و میزان نقش و جایگاه فاعلی در تغییر رویکردها را مشخص می‌کند. بدیهی است در این مرحله باید بطور کلی به میزان شکاف بین ارزش‌ها و وضعیت فعلی (بقول همان غربی‌ها، با نوعی Gap Analysis ولی بصورت کیفی)، به عمق و جوانب تغییرات لازم پرداخت و آن‌ها را مورد تحلیل و تبیین قرار داد، تا بتوان علل و نقش فاعلی را بهتر برای فرد، سازمان و یا جامعۀ مورد نظر تعیین کرد. بنابر این، ذات تدوین و بیان رسالت، آمیخته به نوعی شناخت کیفی از محیط، ولی در سطحی بالا می‌باشد. در ادبیات دینی، واژۀ رسالت را برای پیامبران بکار برده‌اند، ولی گاهی آن را  معادل واژۀ مأموریت می‌دانند، در حالی که برخی ویژگی‌ها از جمله: دامنۀ ‌وسیع‌تری از شمولیت، عدم تقید به زمان، نوعی احساس تکلیف فرامادی، سطح کیفی محتوایی و موضوعات ارزشی، پررنگ‌تر و بیشتر از مفهوم رسالت نسبت به مفهوم واژۀ مأموریت استنباط می‌شود. بنابر این در انتخاب و استفادۀ یکی از این دو واژه، همواره به ویژگی‌های گفته شده باید توجه نمود.

۴. شناخت و ارزیابی نیمه‌کمی محیطی: با عبور از مراحل و تعیین ارزش‌های اساسی و رسالت، اینک زمان شناخت محیط بصورت نیمه‌کمی در همۀ زمینه‌ها، روندها، کلان برنامه‌ها، تحولات داخلی و خارجی آن فرارسیده است. منظور از نیمه‌کمی بودن این است که اگر در مرحلۀ رسالت به میزان شدت و حدت شکاف بین ارزش‌ها و وضعیت فعلی اشاره می‌کند، در این مرحله با تکیه به برخی آمارها و پیش‌بینی روندها، بصورت نه چندان دقیق و کمی (نیمه‌کمی)، به نوعی کلان شاخص‌ها برای ارزیابی محیط دست می‌یابیم. بدین‌ترتیب، این محیط‌شناسی تا آنجا باید ادامه یابد که نقطۀ صفر هزیمت و آهنگ و مکان و نقطۀ اثر تغییرات برای همۀ ارزش‌های اساسی تا حد ممکن تعیین ‌شوند.

۵. آرمان: خواسته­ها، آرزوها، تصوری ذهني از وضعیت آيندۀ مطلوب، جذاب و شوق‌برانگیز با آمیزه‌ای از واقع‌گرایي و خيال‌پردازي است. اگر در بند ۴ نوعی عکس‌برداری از وضعیت فعلی‌ صورت می‌گیرد و محل آغاز حرکت را تعیین می‌کند، آرمان‌ها نوعی توصیف و ترسیم سیمای مطلوب و ایده‌ال آینده هستند و به قله‌ها اشاره دارند. با این بیان می‌توان آرمان را معادل واژۀ چشم‌انداز دانست. در ذات مفهوم هر دو کلمه، نوعی پویایی و انگیزۀ حرکت نهفته است و بنظر می‌رسد یکی از وجوه تفاوت این دو، به میزان امکان دستیابی و تحقق آن‌ها بستگی دارد و بین آن دو، آرمان‌ها دست‌نیافتنی‌تر هستند.

۶. اهداف: در واقع نوعی سرمنزل، مقصد و قلۀ فتح‌شدنی، ملموس، مقید به زمان و کمیت‌پذیرند و برخلاف آرمان‌ها و چشم‌اندازها، پویا نیستند و اغلب بیش از چند تا و کمتر از انگشتان یک دست هستند و از نظر زمانی، بسیار دور نبوده و از نظر ابعادی، بهتر است کلان‌ باشند. در ادبیات گاهی از واژۀ منظور استفاده می‌شود که در واقع نوعی توصیف کیفی از اهداف است. از طرف دیگر باید همواره در برداشت مفهومی از اهداف هوشیار بود تا با واژۀ دیگری بنام نتایج، اختلاط و اشتباهی صورت نگیرد. نتایج در واقع دستاوردهای متعددی هستند که در مسیر تحقق و رسیدن به اهداف حاصل می‌شوند و به همین دلیل کاملاً وابسته به مسیر هستند، در حالی که نوع و سرانجام اهداف، مستقل از مسیر می‌باشد. واژه‌ای مهم و سودمند دیگری در ادبیات برنامه‌ریزی بنام پیامد نیز مطرح است که در اصل نوعی آثار کیفی ناشی از تحقق اهداف در ابعاد و حوزه‌های مختلف می‌باشد که اغلب با فاصلۀ زمانی نسبتاً دورتری از اهداف قابل مشاهده هستند و بدیهی است که شاخص‌پذیر و قابل اندازه‌گیری نیستند و مانند نتایج وابسته به مسیر بوده و هر دو پس از تحقق، می‌توانند مثبت و مطلوب و یا منفی و مطرود باشند.

۷. سياست: منظومه‌ای از چارچوب‌ها، خط‎مشي‌ها، بايدها، نبايدها و اصول راهنمایی الزام‌آوری هستند که ناشی و ملهم از نتایجی هستند که در مراحل قبل از شناخت‌محیطی بدست ‌آمده‌اند و با در نظر گرفتن مقدورات و توانمندی‌ها، تحقق اهداف را به نوعی تضمین می‌کنند و از طرف دیگر تا حد ممکن، باعث کاهش نتایج و پیامدهای نامطلوب و ناصواب می‌شوند و اجازه نمی‌دهند تا هدف وسیله را توجیه نماید.

۸. طراحی پیشران‌ها: تا این مرحله از برنامه‌ریزی راهبردی صرف نظر از افزونه‌هایی ویژه‌ای که نگارنده بر آن‌ها داشته است، غالب و الگوی کلی، همان‌هایی هستند که کمابیش همۀ صاحب‌نظران این مقوله بدان قائل بوده و دربارۀ آن‌ها فراوان نوشته‌اند. ولی ورود مضمون پیشران و اختصاص یک مرحله از برنامه‌ریزی راهبردی به آن، فراز سخن نگارنده و نظریه‌ای جدید می‌باشد. ابتدا لازم می‌دانم دربارۀ مفهوم واژۀ پیشران نکاتی بیان کنم. این واژه از نظر لغوی به مجموعه‌ای گفته می‌شود که وظیفۀ پیش‌برندگی یک سامانه را بر عهده دارد، مانند نقشی که بخش موتور در یک اتومبیل دارد. شاید بتوان گفت که تا این حد از این مفهوم گفته شده دربارۀ پیشران، معادل عبارت Driving Force در ادبیات غربی‌ باشد. ولی ینده با جاگذاری این واژه بعنوان یکی از مراحل برنامه‌ریزی راهبردی، بار معنایی آن را افزایش داده‌ و آن را برابر با همان سامانه فرض کرده‌ام، بدین‌ترتیب که پیشران علاوه بر پیش‌برندگی، هدایت‌گر و کنترل‌کننده هم می‌باشد، به بیان دیگر، پیشران شامل همۀ سامانه (اتومبیل) بعلاوۀ نقش راننده (Driver) و یا بطور کلی، سامانه‌ای است که وظیفۀ آن پیش‌برندگی همراه با هدایت و کنترل می‌باشد. از نگاه مدیریت راهبردی، هر پیشران سامانه‌ای متشکل از قابلیت‌‌های نرم و سخت برای تحقق قسمتی از یک هدف خاص خواهد بود. بنابر این توصیف، طراحی پیشران‌هایی که مجموعۀ آن‌ها تحقق‌بخش اهداف باشند، مرحله‌ای است که سلسله مراتب برنامه‌ریزی راهبردی قرار می‌گیرد. به بیان دیگر، اگر مجموعۀ پیشران‌ها تحقق یابند، ما به هدف رسیده‌ایم و برعکس. از نگاه مدیریت راهبردی سازمانی، پیشران‌ها جهت‌دهنده، معنابخش و یا ایجاد‌کنندۀ قابلیت‌ها برای تحقق اهداف سازمان هستند. هیچ قابلیتی بخودی خود و بصورت منفرد، خاصیت سازندگی در مسیر تحقق هدف را ندارد و حتی ممکن است مزاحم، مانع و عامل اتلاف منابع و سرمایه‌های سازمان نیز باشد. از نگاه کلان مدیریتی، پیشران‌ها متغیرهای مستقلی هستند که سهمی از تحقق هدف را برعهده دارند و شامل مجموعه‌ای یکپارچه از قابلیت‌ها می‌باشند، بطوری که برنامه‌های توسعۀ کشوری و لشگری باید مبتنی بر آن‌ها طرح‌ریزی ‌شوند. شیوۀ دستیابی و رسیدن به عناوین و مشخصات پیشران‌ها از طریق تجزیه و تحلیل اهداف، هنوز چندان شناخته شده نیست، ولی تجربۀ نگارنده در چند مورد نشان می‌دهد که برای رسیدن به عناوین پیشران‌ها، نباید تحلیل و تجزیۀ اهداف به اجزاء کوچکتر و بصورت عمودی و فرایندی باشد، بلکه باید مانند الگوی شکست موضوعی و بصورت عرضی و تخت انجام شود. این الگوی شکست مانند آن روالی است که در مهندسی معکوس رخ می‌دهد که در ابتدا هر سامانه به بزرگترین بخش‌های آن تقسیم می‌شود که هر یک مشخصاتی جدا ولی مربوط به هم دارند. بدین‌ترتیب در اولین سطر شکست موضوعی هدف، ما می‌توانیم به عناوین پیشران‌های لازم مرتبط با موضوع دست یابیم. در یک مثال ساده، اگر هدف ما رفتن به یک مسافرت زیارتی با خانواده باشد، تأمین وسیلۀ ایاب و ذهاب، تهیۀ اسکان در مقصد، تمهیدات در طول سفر و یا در مقصد، تأمین منابع مالی و برنامه‌ریزی سفر، سرفصل‌های کاری و کلی برای تحقق این هدف می‌باشند و به تعبیر بنده، هر یک پیشران‌هایی هستند که باید بطور همزمان انجام شوند. بدیهی است در این مثال، برای تحقق هر پیش می‌توان فردی را مسئول دانست تا برای سهم خود برنامه‌ریزی نماید. همانطور که در همین مثال بسیار ساده هم پیداست، پیشران‌ها می‌توانند از جنس نرم و یا سخت باشند. با لحاظ این که هدف چقدر کلان، متعالی و راهبردی‌تر باشد، ابعاد و بزرگی پیشران‌ها و در نتیجه قابلیت‌های متناسب با هر پیشران هم مشخص می‌شود. مثلاً فرض کنیم که هدف ما داشتن یک ماهوارۀ مخابراتی بومی در مدار باشد. در این صورت، پیشران‌های آن عبارتند از: طراحی و ساخت یک موشک حامل، یک ماهواره و حفاظ آن، یک سامانۀ مخابراتی، محاسبات مداری و مداریابی و فیزیک نجومی، یک سکوی پرتاب، یک سامانۀ مخابراتی زمینی، سامانۀ طراحی و مدیریتی و مالی، سامانۀ ساخت‌ و‌ تولید و آزمون‌های کنترل و کیفیت و استاندارد. تجربۀ نگارنده نشان می‌دهد که نباید تعداد پیشران‌های برای یک هدف معمولی، کمتر ۳ و در اهداف بزرگتر، بیشتر از ۱۰ باشد. پیشران‌ها نماد اثربخشی راهبردی هستند و در نتیجه شاخص‌های میزان تحقق و پیشرفت برنامه‌ای آن‌ها، می‌توانند حاکی از میزان اطمینان رسیدن به اهداف باشند. میزان بزرگی و گستردگی، پیچیدگی علمی و بین‌رشته‌ای بودن، ناشناختگی و نو بودن در سطح جهان و یا کشور و سازمان، عواملی هستند که سهم و وزن هر پیشران را در تحقق هدف تعیین می‌کنند و صد البته که این سهم‌بندی کار ساده‌ای نیست. میزان پیشرفت هر پیشران، تابعی از پیشرفت و تحقق قابلیت‌های آن می‌باشد و بدیهی است که ضرب ریاضی مقدار پیشرفت هر پیشران در سهم و وزن آن در تحقق هدف، می‌تواند معیار رسیدن به هدف باشد. لازم است متذکر شوم که پیشرفت هر قابلیت هم تابعی از پیشرفت فناوری است و همانطور که در نوشتارهای قبلی خود بیان کرده‌ام، تا فناوری باثبات و نهایت نرسد، وزن پیشرفت آن همچنان صفر تلقی می‌شود و همین استدلال هم دربارۀ پیشرفت قابلیت درست است. بنابر این بدلیل وفادار بودن به اثربخشی، هیچ میزانی از پیشرفت پیشران، قابلیت و یا فناوری، یک به یک تابع میزان پیشرفت فرایندها و اقدامات نیستند. در زیر مشخصات بیشتری از پیشران‌ها را بیان می‌کنم:

  • پیشران‌ها واقعی و عینی هستند و حالت مجازی و نمادین ندارند. هر پیشران دارای مشخصه‌ها و شاخص‌هایی کمی برای تحقق آن می‌باشد.
  • رابطۀ هر پیشران با هدف مرتبط خود، رابطۀ جزء به کل را دارد و بین همۀ پیشران‌ها با هدف خود، اصل جامع و مانع بودن برقرار است.
  • هر پیشران نسبت به دیگر مجموعۀ پیشران‌های یک هدف، تقریباً مستقل بوده و می‌تواند بدون تأثیرپذیری اساسی از آن‌ها نیز تحقق یابد.
  • رابطۀ هر پیشران با قابلیت‌های آن نیز حالت کل به جزء را دارد. هیچ پیشرانی بدون برشمردن همه و یا تعدادی از قابلیت‌های آن در ابتدای طراحی، معنای خارجی ندارد.
  • در طراحی پیشران‌ها فرض کلی بر این است که تا ۱۰-۱۵ سال آینده هیچ پارادایم شیفتی در طراحی اهداف مربوط به آن بوجود نمی‌آید، هر چند که ممکن است در قابلیت‌های آن، پارادایم شیفت‌هایی در این بازۀ زمانی پدیدار شوند.
  • هر پیشرانی در یکی از حوزه‌ها، مؤلفه‌ها و ابعاد قدرت طراحی می‌شود و نتایجی در آن‌ها دارد. ولی دارای پیامدها و آثاری بر دیگر حوزه‌ها، مؤلفه‌ها و ابعاد قدرت می‌باشد و با آن‌ها رابطه‌ای یک به چند دارد.

۹. طراحی قابلیت‌ها: عنصری سخت و یا نرم قدرت‌آفرین است كه سهمی از تحقق پیشران را برعهده داشته و شامل مجموعه‌ای از علوم و فناوری‌های یکپارچه می‌باشد. هر آنچه که دربارۀ نسبت هدف با پیشران در بند قبل بیان شد، همان حالت و نکات هم دربارۀ پیشران و قابلیت وجود دارد. به بیان دیگر، سطر اول موضوعات در الگوی شکست موضوعی عرضی و تخت یک پیشران، همان قابلیت‌های آن هستند. قابلیت‌ها از نظر کارکرد و اثربخشی،  راهبردهای تحقق پیشران خود هستند و تحقق هر قابلیت، لزوماً مترادف و برابر اکتساب بومی همه و یا بخشی از اجزاء آن نیست و حتی در عمل می‌تواند حاصل تأمین و خرید از داخل و یا خارج باشد. هر قابلیت‌ از یکپارچگی چندین فناوری بدست می‌آید، پس در مسیر اکتساب قابلیت‌ و با توجه به خاصیت ذاتی فناوری، این احتمال همواره وجود دارد که بتوان فناوری‌ نو و یا نوظهور و بدیع را با موافقت کارفرما جایگزین یکی از بخش‌های قابلیت نمود، بشرط آن که با دیگر بخش‌های قابلیت، امکان سازگاری داشته باشد. البته این جایگزینی می‌تواند تا آنجا پیشروی و ادامه یابد، که مشخصات قابلیت را تغییر نداده و یا تغییرات بوجود آمده در قابلیت، باعث عدم یکپارچگی با سایر قابلیت‌های پیشران مربوط نشود. بدین ترتیب، صرف نظر از این که آیا پیشران و قابلیت‌های آن، از همان ابتدا بصورت نوظهور و بدیع طراحی شده باشند،‌ ولی در عمل و مسیر اکتساب خود، می‌توانند عامل تقاضای فناوری‌های نوظهور و بدیع و کشش بازار برای آن‌ها باشند. این نکته نشان‌دهندۀ آن است که طراحی قابلیت‌ها باید با هوشمندی و شناخت کافی از محیط علمی، رصد و پایش فناوری‌های آینده‌ساز و توسط افراد علمی، آینده‌پژوه و راهبردی مربوط صورت گیرد. بنابر این اگرچه طراحی پیشران و قابلیت‌های آن از بالا به پایین و با استفاده از فن شکست موضوعی هدف و بصورت ایستا صورت می‌گیرد و شاکلۀ ابتدایی یک توافق کارفرما و پیمان‌کاری پروژه‌ای را می‌سازد، ولی در عمل تحقق آن‌ها از پایین به بالا و کاملاً تحت تأثیر پویایی، فشار علم و فناوری قرار دارد و از درون ناآرام، مواج، مملو از خلاقیت و رو به آینده است. در یک نگاه کلان سازمانی و یا حتی در سطح ملی، قابلیت‌ها وقتی برای تحقق یک پیشران بوجود می‌آیند، در واقع ظرفیتی هستند که امکان بکارگیری و استفاده در تحقق سایر پیشران‌ها در سطح سازمان و یا ملی را نیز دارند، زیرا آن‌ها از جنس فناوری و علم هستند. بنابر این قابلیت‌ها نوعی سرمایه و دارایی نامشهود محسوب می‌شوند و زیرساخت‌های اقتصاد دانش‌بنیان کشور را می‌سازند. با این توصیف، می‌توان گفت که تعدد و گستردگی قابلیت‌ها در یک جامعه، شاخصی برای وجود و یا جاری بودن اقتصاد دانش‌بنیان در آن جامعه می‌باشد و ضروری بنظر می‌رسد که دربارۀ چگونگی این شاخص‌ پژوهش‌های لازم صورت گیرد. از آنجا که علم و فناوری زیربخش‌های هر قابلیت هستند، بنابر این قابلیت‌ها ذاتاً منعطف و سازگارپذیرند، زیرا این دانشمندان هستند که مسئول تحقق بخشیدن آن‌ها در بستر خلاقیت و با ابداع راه‌های میان‌بر می‌باشند و چه بسیار گلوگاه‌ها و بحران‌هایی که در این مسیر تحقق از میان برداشته می‌شوند. این نگرش بخوبی نشان می‌دهد که چرا اقتصاد دانش‌بنیان مهمترین رکن در اقتصاد مقاومتی محسوب می‌شود. منعطف بودن قابلیت‌ها علاوه بر ایجاد خاصیت مقاوم بودن، باعث بروز قابلیت‌هایی تا حدودی جدید و قابل بکارگیری در سایر پیشران‌ها می‌شوند، یعنی قابلیت‌ها دارائی نامشهودی هستند که بصورت چندگانه دارای توان تبدیل به مشهود شدن و ثروت‌آفرینی می‌باشند و از این منظر نیز به نوعی دیگر در چرخۀ اقتصاد دانش‌بنیان نقش‌آفرین و مطرح بوده و ارزیابی می‌شوند.

تحقق قابلیت‌ها نماد اثبات اثربخشی و کارکردهای فناورانه است و در نتیجه ارزیابی میزان موفقیت هر فناوری آن، می‌تواند ملاک سنجش و پیشرفت قابلیت در نظر گرفته شود و مقدار سنجه‌های آن، تابعی از میزان پیشرفت‌های فرایندی نبوده و بلکه ملاک آن، فقط اتمام اثبات فناوری با لحاظ وزن آن می‌باشد. موارد گفته شده برای طراحی قابلیت‌ها نشان می‌دهد که شناخت محیطی نیمه‌کمی در مرحلۀ چهارم نمی‌تواند برای این مرحله کافی باشد، بنابر این در این مرحله و برای شناخت بیشتر قابلیت، زیرمجموعه‌های اصلی و فناوری‌های آن، لازم است مطالعات و تحقیقات آینده‌پژوهی، رصد و پیمایش علوم و فناوری‌های مربوط بصورت نیمه‌کمی انجام شود. در زیر نکات تکمیلی دیگری در تبیین مفهومی و کارکردی قابلیت‌ها بیان شده است.

  • هر قابلیت نوعی متغیر ولی وابستۀ مستقیم به اجزاء آن و بطور غیرمستقیم به شرایط تحقق سایر قابلیت‌های پیشران مرتبط می‌باشد.
  • هر قابلیت دارای اجزایی از علوم و فناوری‌هایی (سخت و نرم) است که با تحقق یکپارچگی و تأثیر‌گذاری این اجزاء بر یکدیگر، تحقق می‌یابد.
  • هر قابلیت دارای مشخصه‌هایی کمی برای تحقق آن می‌باشد که می‌تواند عواملی چون آینده‌پژوهی، نوآوری و یا خلاقیت‌ها، تغییراتی هرچند اساسی در این مشخصه‌ها بوجود آورند و در این شرایط، هماهنگی و یکپارچگی با سایر قابلیت‌های پیشران مربوط، شرطی اساسی محسوب می‌شود.
  • تغییرات حاصله در هر قابلیت با احراز شرط گفته شده چنانچه باعث ارتقاء مشخصه‌های پیشران گردد، می‌تواند بعنوان یکی از اجزاء آن محسوب و جایگزین شده و مورد حمایت باقی بماند، و در غیر این شرط، در مورد بقا و حمایت از آن، باید سیاست‌هایی در ذیل پیشرانی جدید اتخاذ شود.
  • چنانچه تغییرات اساسی در قابلیتی قابل حصول باشد و شرط گفته شده را ارضاء نکند ولی دارای پیش‌بینی تغییرات مهم و اساسی در مشخصات پیشران و اهداف را دارا باشد، باید جداگانه در فرایند تحقیقات نوظهور و بدیع مورد توجه قرار گیرد.
  • ممکن است همۀ قابلیت‌های لازم یک پیشران در ابتدای طراحی و اقدام قابل توصیف نباشند و در مسیر تحقیق و توسعه از نظر کمی و یا کیفی به تکامل برسند تا بتوانند پاسخگوی سهم خود از تحقق پیشران باشند.
  • قابلیت‌ها در واقع فصل مشترک فشار علم و فناوری، کشش و تقاضای بازار و تجلی عینی توافق نوآوری بین این دو می‌باشند. بنا بر این نوآوری یک حادثه و در پایان مدیریت فناوری نیست، بلکه باید آن را یک فرایند پیوسته دانست که در ایستگاه‌هایی توقف و خودنمایی می‌کند و می‌توان میزان اثربخشی آن را ارزیابی کرد.

۱۰. طراحی برنامه‌ها: آخرین مرحله از برنامه‌ریزی راهبردی، طراحی برنامه‌های کلان عملیاتی می‌باشد. برنامه‌ها در واقع سرفصل اقدامات کلان، زمان‌بندی و چگونگی تأمین منابع مالی، تعیین شاخص‌ها، سنجه‌ها، چگونگی ارزیابی و دریافت اطلاعات، چگونگی مدیریت دانش، پیش‌بینی حوادث غیرمترقبه و چگونگی مواجهه و حل آن‌ها، تعیین مشاوران معین برای مجریان و تعیین فرایندهای بازخورد و اصلاح می‌باشد.

در پایان این نوشتار تأکید می‌کنم که این نوع نگرش به برنامه‌ریزی راهبردی، می‌تواند راه حل مناسبی برای استقرار اقتصاد دانش‌بنیان مبتنی بر پیشران‌ها و قابلیت‌ها در هر سازمان و کشور باشد.

مهندس مهدی مقیّدنیا

کارشناس مسایل راهبردی و سیاست‌گذاری علم، فناوری و نوآوری

ویرایش شده در ۱۵/۱۲/۱۳۹۶

درباره admin

Check Also

بررسی آثار ورود مستقیم روحانیت به حکمرانی

حجت‌الاسلام کاظم قاضی‌زاده، استاد حوزه و دانشگاه، مؤسسه پژوهشی فرهنگی فهیم: نزدیک شدن روحانیت به …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.